بیست سال پیش که کتاب به دستم رسید شنیدم عشقی ترین داستان فرانسه ست. در سوز و گداز عشق این رمان شکی نیست، علاقه پرستش وار یک جوان به یک زن روسپی. زن عاشق گل کاملیاست و این گل حضور همیشگی در دیدارهای غیر منتظره این دو دلداده داره. اونموقع ها انقدر این کتابو دوست داشتم که عهد کردم اگر روزی دختری داشتم اسمش رو کاملیا بذارم.
نویسنده کتاب الکساندر دومای پسر هست. اصلا نمیدونم چرا باید پسر همنام پدر باشه. اگر این دوره زمونه بود قطعا پسر تخلصی چیزی برای خودش در نظر میگرفت. شاید هم پسر ترجبح داده که همنام پدر بمونه و به این ترتیب در زیر لوای شهرت ادبیات پدر قرار بگیره.
الکساندر دومای پسر اگر چند اثر در حد پدرش داشته باشه بدون شک مادام کاملیا یکی از اوناست.
این کتاب ستاره کتابخونه منه. لذت میبرم ازش،همینجوری تو کتابخونه من ارج و قربی داره واسه خودش،اخه یه دوست خوب بهم هدیه داده و ارزشش رو دو چندان کرده.
نمیدونم چرا انقد کار با بیان سخته.هر سرویس وبلاگی رو داشتم همون روز اول چم و خم کار دستم اومده اما هنوز میام بیان انگار فلجم. خدا کنه زودتر دستم بیاد کار باهاش.